اگر از حوادث خوانهای حرفهای باشید حتما تا حالا ماجراهای زیادی را به خاطر آوردهاید که درست مثل جنایت پل مدیریت سرآغاز آنها با عشقی زودگذر کلید خورده و وقتی عشق جایش را به جنون داده، جنایتی هولناک را خلق کرده است؛ ماجراهایی که همه آنها شباهتهای زیادی به هم دارند؛ از آغاز تا سرانجام.
شاید یکی از مهمترین این پروندهها، قتل دختر جوانی بهنام آندیا باشد؛ ماجرایی که از شامگاه 16 بهمن سال82، با ناپدیدشدن آندیای 16ساله شروع شد و چند روز بعد وقتی جسد این دختر بیگناه در عمق چاهی در باغی در اطراف کرج پیدا شد، رنگ و بویی جنایی گرفت.
آندیا، نوجوانی بود با هزارانرؤیا و آرزوی دخترانه؛ کسی که وقتی به پیشنهاد دوستی با پسر جوانی به نام فراز پاسخ مثبت داد، هرگز تصور نمیکرد روزی قربانی جنایتی شود که به بهانه عشق صورت میگیرد. فراز هم درست مثل کوشا، وقتی دید دختر مورد علاقهاش حاضر نیست با او ازدواج کند، دست به جنایتی هولناک زد و دختر بیگناه را قربانی جنونی کرد که در همه جلسات بازپرسی از آن به نام عشق یاد میکرد.
حال به این فهرست اضافه کنید ماجرای مرگ دلخراش دختری به اسم سوفیا را که وقتی به پیشنهاد ازدواج جوانی به اسم رامین جواب رد داد، در یکی از روزهای تیرماه سال84، در خیابان شریعتی تهران هدف حمله خواستگار سمجش قرار گرفت و با ضربات چاقوی او از پای درآمد. یا لیلا، دختر 25سالهای که فقط به جرم گفتن «نه» به درخواست خواستگاری پسری به اسم صادق، بیستم مرداد سال گذشته در مقابل خانهشان در اسلام شهر هدف اسیدپاشی این مرد جوان قرار گرفت و بعد از چند روز، روی تخت بیمارستان جان باخت یا...
اما آنچه در همه این پروندهها مشترک است، انگیزه قاتلان از ارتکاب جنایت، اظهارات آنها در جلسات دادگاه و پایان تلخ این پروندههاست؛ اینکه تصمیم بچگانه این افراد چطور ممکن است باعث مرگ 2 زندگی «قاتل و مقتول» و داغدار و سیاهپوش شدن 2 خانواده شود و آه و حسرت را برای همیشه به دل آنها بگذارد.
میگویند تاریخ، معلم انسانهاست و تکرار تجربهها. شاید همه آنهایی که به بهانه عشق، دست به چنین جنایاتی زده و جان بیگناهی را گرفتهاند اگر از سرنوشت شوم خود خبر داشتند، هرگز مرتکب قتل نمیشدند. شاید اگر آنها برای لحظهای به عاقبت کارشان فکر کرده بودند، به اینکه چطور با تصمیم عجولانهشان علاوه بر زندگی خود و دختر مورد علاقهشان، زندگی 2خانواده را هم نابود میکنند، به جای دست به چاقو شدن، پا روی قلب و احساس زودگذرشان میگذاشتند و هرگز راضی به مرگ کسی نمیشدند.
حالا که چند ساعت از اعدام کوشا، عامل جنایت پل مدیریت میگذرد این افکار از ذهنم خارج نمیشوند؛ اینکه چرا کوشا و افرادی مثل او که تنها چند ساعت بعد از جنایت از کرده خود بهشدت پشیمان شدهاند، پیش از جنایت به عواقب کارشان فکر نکردند؟ اینکه حالا خانواده آنها چه حس و حالی دارند و چطور با غم از دست دادن فرزندانشان کنار میآیند و دهها سؤال دیگر. من و همکارانم در حالی داریم گزارش اعدام عامل جنایت پل مدیریت را مینویسیم که امیدواریم سرنوشت تلخ کوشا درس عبرتی باشد برای آنهایی که ممکن است در شرایط مشابه او باشند و حتی برای یک لحظه به چنین جنایتهایی میاندیشند.